اینم کیک تولد بابای مهربون و عزیز و عشق خودم با تاخیر(کیک کار خودم نیست و برای قنادیه و طعمش هم موکا بود که واااااقعااااا خوشمزه بود)تولد عشقم بابای گلم ده اسفند بود ولی درگیر بودم نتونستم عکس رو آپلود کنم.بابای قشنگم وارد ۶۳ سالگی شد.
از شما چه پنهون چند وقتیه خیلی غصه میخورم.بعد از فوت عموم و درک فقدان نبودش و همچنین دیدن حال دخترعموها و پسر عموهام خیلی به حالات بابام توجه میکنم و یهو به خودم میام و می بینم کاملا غرق بابا جونم شدم.جدیدا بالا رفتن سنش کاملا مشهوده دیگه نمیتونه زیاد راه بره زانو درد داره،دستاش خیلی کوچولوووو میلرزه که تنهایی انقدر غصه خوردم و گریه کردم واسه این قضیه که حد نداره.چشماش که سالهاس سوی سابق رو نداره و تمام این مسائل و موارد شبیه این جگر منو خون کرده😢😢😢😢
بنا به ته تغاری بودنم و فاصله سنی زیادم با مامان و بابام از بچگی همیشه ترس یکروز نبودشون همراهم بوده و این جدا منو به جنون میکشه.واقعاااا از ته دل میگم دوستانی که سایه پدر و مادر دیگه بالای سرشون نیست چطور زندگی میکنن.چطور تحمل میکنن.خدا روحشون رو شاد کنه و جاشون بهشت باشه.برای دوستانی هم که سایه پدر و مادر هنوز بالای سرشون هست آرزو میکنم همیشه نعمت وجودشون در زندگیتون باشه و از کنار هم بودن لذت ببرید.
برای سلامتی پدر و مادر من هم دعا کنید و آرزو کنید سایشون هزاران سال بالای سر من و خواهرام باشه.
ببخشید ناراحتتون کردم قصدم این نبود فقط دلم کمی درد دل میخواست تا سبک بشم و چون شما دوستای مجازی گلم همیشه به من لطف داشتین درد دلمو پیش شما آوردم.بازم ببخشید...
...